حدیث بصیرت

بصیرت از منظر قرآن نیاز اساسی بشر است

حدیث بصیرت

بصیرت از منظر قرآن نیاز اساسی بشر است

حدیث بصیرت
در آموزه‌های قرآنی بصیرت حالتی است که به انسان توانایی درک درست حقایق و تحلیل واقعیت‌ها را می‌دهد. ازاین رو آیات قرآنی به مسأله بصیرت از ابعاد مختلف پرداخته است. زیرا با بصیرت است که آدمی موقعیت خود را می‌شناسد و نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد. اشخاص فاقد بصیرت، فاقد حیات انسانی هستند چون اندیشه‌ی آنان در تاریکی است و حقیقت را نمی‌بینند و به همین دلیل راه رشد و سعادت را نمی‌شناسند.
.
/مطالب این وبلاگ جمع آوری شده از قلم شیوای نویسندگان شیعه عثنی عشر و متعهد و متدین است/
بایگانی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۶ مرداد ۹۵، ۰۹:۰۶ - محسن فرازی
    عالی
پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ

روش هاى تربیتى در سیره امام سجاد

الف. روش عفو


گذشت از تقصیر دیگران یکى از مکارم اخلاق و آداب معاشرت است. اگر همه انسان ها در استیفاى حقوقشان سختگیر باشند، روح صفا و صمیمیت در جامعه یافت نخواهد شد.

 همچنین در آیات دیگر علاوه بر « عفو»، به «صفح» نیز اشاره شده است،(1)  که معناى آن رساتر از عفو است؛ یعنى علاوه بر مفهوم گذشت، نادیده گرفتن خطا نیز در آن لحاظ شده است.
عفو و اغماض در صورتى ارزشمند است و مصداق مى یابد که انسان قدرت انتقام داشته باشد. در غیر این صورت، سکوت انسان نه از مصادیق عفو، بلکه از مصادیق کظم غیظ خواهد بود و «کَظم غیظ» در صورتى که انسان از روى ناچارى سکوت کند منجر به حقد و کینه، و باعث سوءظن، حسد، غیبت و تهمت مى شود.(2)
عمادالدین طبرى نقل مى کند: روزى مردى از خویشان (حسن بن حسن (علیه السلام) نزد امام (علیه السلام) رفت، و تا توانست ایشان را دشنام داد. امام (علیه السلام) در پاسخ او خاموش ماند. چون حسن از نزد ایشان بازگشت، امام سجاد (علیه السلام) به کسانى که نزد او نشسته بودند گفت : شنیدید این مرد چه گفت؟ مى خواهم با من بیایید و پاسخى را که به او مى دهم بشنوید. گفتند: مى آییم و دوست داشتیم همین جا پاسخ او را مى دادى. امام نعلین خود را پوشید و به راه افتاد و گفت : (وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) (آل عمران: 134) همراهان دانستند که او سخن زشتى به حسن نخواهد گفت. چون به خانه حسن رسیدند، امام گفت: بگویید سجّاد است. حسن بیرون آمد و یقین داشت زین العابدین براى تلافى نزد او آمده است. چون نزد او رسید، على بن الحسین گفت: «یا اَخى، انْ کُنْتَ قُلْتَ ما فِىَّ اَسْتَغْفِرُاللّه مِنْهُ، وَانْ کُنْتَ قُلْتَ مالیس فِىَّ فَغَفَرَ اللّه لَکَ»؛ برادرم اگر آنچه به من نسبت دادى در من وجود داشته باشد از خداوند طلب مغفرت مى کنم و اگر در من نباشد از خداوند براى تو طلب آمرزش مى کنم. حسن در پاى وى افتاد و بوسه مى داد و مى گفت: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ بَلْ قُلْتُ فیکَ ما لیسَ فیکَ وَاَنَا اَحَقَّ بِهِ»؛ از خداوند طلب آمرزش مى کنم آنچه از «صفات بد» به تو نسبت دادم در تو نیست و من به آنها سزاوارترم.(3)

ب. روش تغافل

تغافل صفتى پسندیده، و یکى از اصول اخلاقى و طرق تربیتى ائمّه اطهار : مى باشد که داراى آثار درخشانى در تربیت است. در روایات، به تغافل و فواید و اثرات تربیتى آن اشاره شده است. امام على (علیه السلام) در اهمیت تغافل مى فرماید: «نِصفُ العاقل اِحتمال و نِصفُهُ تغافُل»؛(4) نیمى از ساختار (انسان)
خردمند بر اساس احتمال و نیمى دیگر به چشم پوشى بستگى دارد. نیز فرموده اند: «کسى که از بسیارى امور تغافل نکند آرامش و آسایش خود را متزلزل کرده است.»(5)

از این رو، امام على(علیه السلام) فرموده اند: «لاحِلمَ کَالتّغافُل»؛هیچ بردبارى بهتر از چشم پوشى نیست.
امام على (علیه السلام)، تغافل را بهترین و شریف ترین صفت اخلاقى انسان با کرامت دانسته اند: «اَشْرفُ اَخلاق الکریم کثرةُ تغافُلِهِ عمّا یعْلم.»(6)
در سیره امام سجاد (علیه السلام) نیز دیده مى شود که با روش تغافل مى توان رفتار ناشایست متربّى را نادیده گرفت تا از این طریق، عزّت او حفظ شده و از ادامه رفتار نادرست او جلوگیرى شود؛ زیرا اگر احساس عزت متربّى زایل شود، او با بى باکى تمام خطاهاى بیشترى را مرتکب خواهد شد. ابن شهرآشوب مى گوید :
«وَاسَتطالَ رجلٌ عَلى عَلى بن الحسین عَلیهماالسَّلام فَتَغافَلَ عَنه، فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: اِیاکَ اَعْنى؟ فقالَ لَهُ عَلىّ بن الحسین (علیه السلام) وَ عَنکَ اُغْضى»؛(7)  مردى حضرت را دشنام گفت. امام(علیه السلام) چشم پوشى (تغافل) نمود. مرد گفت: با تو هستم! امام پاسخ دادند: از (سخن )تو چشم پوشى مى کنم.
نتیجه آنکه بهترین شیوه رفتاری در جامعه را می توان از نظر افکندن به اسوه های علمی و عملی الهی دریافت نمود.

نویسنده: محمد باعزم
منابع: 
(1). تعابن: 4 / نور: 22 / زخرف: 89 / حجر: 85. 
(2). محمّدرضا مهدوى کنى،نقطه هاى آغازدراخلاق عملى،ص599 
(3). عمادالدین طبرى، مناقب الطاهرین، ترجمه حسین درگاهى، ج2، ص 623. 
(4). محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 9، ص 4374 
(5). عبدالواحد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص717، ش 1486 
(6). محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 9، ص 268 
(7). على بن عیسى الاربلى،کشف الغمه فى معرفة الائمّه،ج2،ص 312

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی