حدیث بصیرت

بصیرت از منظر قرآن نیاز اساسی بشر است

حدیث بصیرت

بصیرت از منظر قرآن نیاز اساسی بشر است

حدیث بصیرت
در آموزه‌های قرآنی بصیرت حالتی است که به انسان توانایی درک درست حقایق و تحلیل واقعیت‌ها را می‌دهد. ازاین رو آیات قرآنی به مسأله بصیرت از ابعاد مختلف پرداخته است. زیرا با بصیرت است که آدمی موقعیت خود را می‌شناسد و نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد. اشخاص فاقد بصیرت، فاقد حیات انسانی هستند چون اندیشه‌ی آنان در تاریکی است و حقیقت را نمی‌بینند و به همین دلیل راه رشد و سعادت را نمی‌شناسند.
.
/مطالب این وبلاگ جمع آوری شده از قلم شیوای نویسندگان شیعه عثنی عشر و متعهد و متدین است/
بایگانی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۶ مرداد ۹۵، ۰۹:۰۶ - محسن فرازی
    عالی
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ

توحید صفاتی در کلام حضرت علی علیه السلام!

توحید صفاتی در کلام امیرالمومنین علیه السلام

حضرت می فرماید: " اول الدین معرفته " آغاز دین شناخت خداست و " کمال معرفته التصدیق به " و کمال معرفت این است که انسان خدا را باور داشته باشد و " کمال التصدیق به توحیده " کمال باور  به خدا و تسلیم خدا این است که انسان به توحید برسد .
پس توحید آخرین حد معرفت است و" کمال التوحید هی الاخلاص له " و آخرین حد توحید هم اخلاص است. یعنی در نهایت توحید نظری به توحید عملی منتهی می شود. توحید عملی عصاره توحید نظری است و آخرین حد در توحید نظری اخلاص در توحید عملی است.  بنابراین اخلاص می شود فرآیند، بر آیند و عصاره معرفت انسان . "

" کمال الاخلاص له نفی الصّفات عنه " کمال اخلاص این است که انسان صفات زائد را از خداوند متعال نفی بکند یعنی صفتی زائد بر ذات برای خدا قبول نداشته باشد، چرا؟ " لشهادة کلّ صفة أنّها غیر الموصوف " چون هر صفتی شهادت می دهد او غیر موصوف است.
 ولی در انسان این طور است که عالم بودن یک امراست و انسان بودنش ی امر دیگری است . انسان ، ذاتش است و عالم صفتش است. این دو از هم جدا هستند. در خداوند متعال اینگونه نیست. الله و عالم یکی است. الله اگر الله باشد محال است که عالم نباشد. عالم حقیقی هم همان الله است و اینها دو تا نیستند. اگر دو تا باشند شرک می شود.
 " شهادة کلّ موصوف أنّه غیر الصفّة " هر موصوفی هم ، شهادت می دهد که غیر از صفتش ست.
" فمن وصف الله سبحانه قرن " هر کس که بخواهد خدا را با صفات زائد بر ذات توصیف بکند برای خدا قرینه قرار داده و همراه خدا چیز دیگری قرار داده و او را در واقع دو تا کرده .
 " من قرنه فقد ثنّاه " هر کس برای خداوند متعال قرینه ای قرار بدهد در واقع  خدا را دو تا کرده. دو گانه یعنی صفت و موصوف هر دو را به عنوان خدا گرفته در حالی که اینها دو تا نیست.
" من ثنّئه فقد جزّئه " هر کس که خدا را دوتا بکند خدا را تجزیه کرده .
 " من جزّئه فقد جهله " و هر کس که خدا را تجزیه بکند در واقع نسبت به خدا جهل داشته.

وحدت حقه حقیقیه

 وقتی می گوییم خداوند یکتاست یعنی یگانه است یعنی دو، بر نمی دارد. در اصطلاح روایات و در اصطلاح اسلامی به آن می گویند وحدت حقه حقیقیه که این با وحدت عددی که در بقیه موجودات هست فرق می کند.
واجب الوجود با لذات واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است. بنابراین جایی که خدا هست دیگر هیچ چیز باقی نمی ماند " لیس فی الدار غیره ". یعنی پهنا و گستردگی ذاتی خداوند آنقدر وسیع است که چیزی را باقی نمی گذارد که تصور بشود هست.
دویی دیگر باقی نمی گذارد " لیس فی الدار غیره، غیره دیّار "  او که هست دیگر هیچی نیست. او هستیی است که وقتی او هست دیگر  مثل او چیز دیگری  باقی نمی ماند.

برهان صرف الوجود

برهان صرف الوجود این است که وجود مطلق و وجود صرف تعدد بر نمی دارد. امکان ندارد که ما برای وجود مطلق دو و مثل و مانندی تصور بکنیم. فرض کنید اگر شما آب را بدون هیچ قیدی تصور کنید هر چه هست درون همین آب است که یا جزء آن است  یا عین خودش هست. آب مطلق، آبی که هیچ قیدی ندارد و دیگر دو بر نمی دارد اما یک قید برایش آوردیم  مثلاً گفتیم آب باران  آن وقت دو بردار می شود و می گوییم آب غیر باران، آب چشمه. با گفتن آب شور و اضافه کردن این قید از اطلاق خارج می شود  و دو برداشتنش دیگر محال نیست.

وجود صرف که ذات باریتعالی و واجب الوجود است این گونه است و دیگر دو بر نمی دارد. وجود مطلق همه هستی را فرا می گیرد. این برهان را برهان صرف الوجود می گویند و فقط تصور می خواهد. همین قدر که انسان بتواند وجود محض و وجود صرف را تصور بکند دیگر تعدد معنا ندارد.
البته این برهان به شکل دیگری هم مطرح می شود و آن وجود محض هست. وجود بی نهایت هم دو بر نمی دارد. این برهان می تواند دو تا حد وسط داشته باشد. یک حد وسطش بی نهایت ولا حدّیه است. حد وسط دیگر صرف الوجود و محض الوجود است. وجود محض، دو بر نمی دارد. وجود بی حد هم دو بر نمی دارد. هر کدام از این دو حد وسط را که تصور بکنیم به سادگی پی می بریم که وجود بی نهایت دو تا نمی تواند باشد. چنانکه وجود مطلق و وجود محض هم دو تا نمی تواند باشد.

کلام آخر:

معرفت، بر آیندش توحید است. اگر توحید حاصل شد همه مراتب معرفت و دین را داریم. دین، اول دین، سرآغاز دین و شروع دین معرفت خداست و بر آیند دین هم معرفت خداست.
 تنها کافی است وجود محض و وجود صرف را تصور بکنیم تا تصور کردیم می بینیم دو بر نمی دارد و یکی است. یا وجود بی حد و بی نهایت را کافی است فقط تصور بکنیم ، بی نهایت که شد دیگر جائی برای غیر باقی نمی گذارد. این برهان را برهان صرف الوجود گویند.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی